- تمرد کردن
- گردنکشی کردن، نافرمانی کردن
معنی تمرد کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آماسیدن
نکو داشتن
ریزه ریزه کردن
استفاده از ترمز برای کند کردن حرکت (اتومبیل و ماشین دیگر) یا متوقف ساختن آن
سختی کردن تندی نمودن
شتاب کردن سرعت گرفتن
مالک شدنبدست آوردن، چیزی را بمیل خود تغییر دادن
موییدن
بعهده گرفتن بگردن گرفتن
مخالفت و ممانعت نمودن
بو بردن آغیلیدن
لشتن سیر کردن گردش نمودن جهت گشادگی خاطر
دلجویی کردن
آرزو کردن، خواهش کردن التماس کردن
دستاویز ساختن چنگ در زدندستاویز ساختن تشبت کردن
مروسیدن ورزیدن عادت کردن ورزیدن مشتق کردن
فرق کردن
ارج نهادن ستودن تعریف کردن، بزرگ داشتن ببزرگی یاد کردن
به پایان بردن، مردن
خنکی خوردن سردی خوردن، سرد کردن خنک کردن
بیزاری جستن
دوری کردن بیزاری جستن، شفا یافتن، پاک و منزه شدن از تهمت و گناه
جرعه جرعه نوشیدن
برهنه کردن، رزمدیده ترگزیدن، تنها کردن برهنه کردن، تنها کردن منفرد ساختن، از میان گروهی سپاهی افرادی آزموده و مجرب و رزم دیده را بر گزیدن و بمهمی گسیل داشتن: صاحب آمد... سواران مجرد کرده بود و بجست و جوی من بچهار طرف فرستاده... یا خود را از خود مجرد کردن، از خود رستن و بخدای پیوستن ترک انیت کردن: اگر راه حقت باید ز خود خود را مجرد کن ازیرا خلق و حق نبود بهم در راه ربانی. (سنائی)
دلیری نمودن دلاوری کردن: سر نیزه ها را برزم افکنید زمانی بکوشید و مردی کنید. (شا)
خود (خویشتن) را مرده کردن، خود را همچون مرده ساختن: خویشتن مرده کرده بودم و تو مرا زنده کردی، خود را مرده وانمودکردن
سرخ کردن: (وز بهر آنکه روی بود سرخ خوبتر گلنار روی خویش مورد کند همی) (منوچهری. چا. 115: 2)
نمود داشتن: اگر شما بخواهید در تهران نمودی کنید و جلالت قدر شما را مردم بفهمند
داخل کردن، مطلع کردن، یا ایراد وارد کردن اعتراض کردن
پاک و پاکیزه کردن